پوست تخت افکندن (وَ قَ) پوست تخت انداختن. مقیم شدن. لنگر انداختن. دیر ماندن ادامه... پوست تخت انداختن. مقیم شدن. لنگر انداختن. دیر ماندن لغت نامه دهخدا
پوست تخت افکندن پهن کردن پوست تخت پوست تخت انداختن، مقیم شدن لنگر انداختن دیر ماندن ادامه... پهن کردن پوست تخت پوست تخت انداختن، مقیم شدن لنگر انداختن دیر ماندن فرهنگ لغت هوشیار